تیناتینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

نی نی فرشته من

بابایی دوست دارم

سلام بابایی یک سال و چهار ماه پیش وقتی که آماده شدم تا به این دنیا بیام پیش خدا رفتم و بهش گفتم: خدایا من اینجا تو را دارم، تو منو می خندونی،تو با من حرف می زنی،تو از من مواظبت می کنی، من در آغوش تو آرامش دارم، تو هر کاری برای من انجام می دهی ولی وقتی برم توی آن دنیا تنها می شوم.خدا منو در آغوش گرفت و گفت: من در آن دنیا هم همیشه با تو هستم و خواهم ماند،فقط صدایم کن.البته یک فرشته نگهبان همیشه با تو هست که همه کارهایی را که می گویی او هم برای تو با عشق انجام خواهد داد و اسم آن فرشته مادر است. بابایی میدونم که این داستان را قبلا شنیدی و این عین واقعیت است.مامان فرشته ای که نامش برایم آشنا بود حتی صدایش را همیشه همراه با صدای خدا می شنیدم...
14 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام! راستش نمیدونم چی بنویسم.خیلی وقته که نتونستم برا آپ بیام شاید فقط بهتره بنویسم خدا را شکر ما خوبیم و تینا هم بزرگ شده!کلمه های خیلی زیادی یاد گرفته اسم خودشو وقتی بپرسی بهت میگه:تیا(منظورش همون تینا هست) هنوز حرف " ب" را نمیتونه تلفظ بکنه و به من و بابایی هر دوتاییمون را بابا صدا میزنه البته وقتی میخواد منو صدا بزنه ب را با تشدید میگه( به خیال خودش میگه ماما)احتمالا دخملی برا اینکه فرقی بین من و بابایی نذاره تصمیم گرفته دوتاییمون را به یک اسم صدا بزنه! راستی به کسانی که دوست داره میگه جیگر!( البته میگه جییَر) خلاصه اینکه به ماهی میگه بیبی به ماه میگه باه و اینکه هر چیزی که حرف میم داشته باشه تینا به جاش از حرف ب استفاده میکنه.عا...
13 ارديبهشت 1391

سال 1391!!!

سلام سال نو همگی مبارک.ایشاالله سالی پر از شادی و سلامتی و برکت داشته باشید. امسال هم مثل هر سال با درست کردن سفره هفت سین و سبزه و خرید ماهی به استقبال سال نو رفتیم. امسال تینا هم به مامان کمک کرد که سفره درست بکنه! عکسهای سفره را میذارم. روی جام ها خودم نقاشی کشیدم و  گل و ربان زدم.و همینطور تزئین ظرف ماهی که خودم درست کردم . ( میبینید چه قدر از خود راضی هستم.... آخه یکی بگه حالا همچین هم سفره ات قشنگ نیست که هی دارم عکس میذارم...) راستش این چیزا را مینویسم که فرداها که تینا بزرگ شد و این وبلاگ را خودش خواند براش یادبود باشه. حالا دیگه از تینا بگم.دخترم دیگه خودش به تنهایی راه میره و حسابی خوشحال هست.فقط مشکل من ...
17 فروردين 1391

اولین کفش تینا

بالاخره دختر خانم ما هم اولین قدمهاشو با پاهای کوچیکش روی زمین گذاشت و خودش به تنهایی راه میره.البته هنوز آنقدر محکم قدم بر نمی داره و میترسه.وقتی هم راه میره خودش به خودش میگه تاتی،تاتی...تازه برا خودش دست هم میزنه و به ما هم میگه براش دست بزنیم. این هم اولین کفش هایی که براش خریدم ولی هنوز با کفش راه نمیره.بلد نیست.فعلا توی خونه تمرین میکنه. کفش سفید را برا مهمانی خریدم و در واقع کفش عیدش هست و آن یکی را برا پیاده رویش خریدم.   ...
10 اسفند 1390

جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست عزیزم دوستت دارم تولد مبارک

بالاخره تولد تینا با تم Hello kitty برگزار شد. تمام کارهای جشن را خودم انجام دادم.50 نفر مهمان داشتیم. برای هدیه مهمانها روی سفال نقاشی کرده بودم (عکس کیتی ) و تقویم سال 1391 که عکس خود تینا بودکه البته کار طراحی را خودم انجام داده بودم  و همینطور یک قاب عکس کوچک کیتی و همینطور بسته بندی هدیه ها که همه کاراشو خودم درست کرده بودم. میز شام: خوراک کباب که از بیرون سفارش داده بودیم. و میز اردو شامل سالاد ماکارونی،سالاد سیب زمینی،سالاد کلم و ماست و خیار و ماست بادمجان به همراه ژله بود( همه را خودم درست کرده بودم) که کیک تولد را هم با شام سرو کردم. چون می خواستم روی همه چیز عکس کیتی باشه خیلی کارم سخت بود چون بشقاب و لیوان و... کیت...
3 اسفند 1390

24/11/89

انگار همین دیروز بود که به همه تلفن کردم و حلال بودی طلبیدم که فردا صبح برای زایمان بیمارستان برم یا نه، انگار همین دیروز بود که اولین تکانهای تینا را توی شکمم متوجه شدم و قند توی آب می شد یا اصلا انگار همین دیروز بود که بالاخره بی بی چک من هم دو خطی شد و من مادر شدم... و هنوز من در همین دیروز ها مانده ام،دیروزهایی که تینا نبود و من براش می نوشتم... می نوشتم که راضی بشود بالهاشو به خدا ببخشه وپیش من بیاید و امروز... و امروز تو هستی تینای گلم ،کنار شادیهام،دلواپسی هام،خنده هام و غم هام. پس برای تو می نویسم: سلام عزیز دل مامان یکسال گذشت،تولدت مبارک همیشه قبلا اگر کسی که حالتو دیر به دیر می پرسید،برای اینکه بهش بگم خیلی وقته ...
24 بهمن 1390