بابایی دوست دارم
سلام بابایی یک سال و چهار ماه پیش وقتی که آماده شدم تا به این دنیا بیام پیش خدا رفتم و بهش گفتم: خدایا من اینجا تو را دارم، تو منو می خندونی،تو با من حرف می زنی،تو از من مواظبت می کنی، من در آغوش تو آرامش دارم، تو هر کاری برای من انجام می دهی ولی وقتی برم توی آن دنیا تنها می شوم.خدا منو در آغوش گرفت و گفت: من در آن دنیا هم همیشه با تو هستم و خواهم ماند،فقط صدایم کن.البته یک فرشته نگهبان همیشه با تو هست که همه کارهایی را که می گویی او هم برای تو با عشق انجام خواهد داد و اسم آن فرشته مادر است. بابایی میدونم که این داستان را قبلا شنیدی و این عین واقعیت است.مامان فرشته ای که نامش برایم آشنا بود حتی صدایش را همیشه همراه با صدای خدا می شنیدم...
نویسنده :
مامان نینا
0:33